زیباترین نام های ایرانی را روی فرزندان خود بگذارید. اولین کاری که پدر و مادر پس از تولد فرزندشان انجام می دهند انتخاب یک نام مناسب ، نیکو و بامعناست. این نام باید سالهای سال بر روی فرزندشان بماند، بنابراین حق دارند که در انتخاب آن حساسیت داشته باشند.
چرا باید زیباترین نام های ایرانی را روی کودک خود بگذاریم؟ اسم افراد فقط برای صدازدن و یا ثبت در شناسنامه نیست، بلکه نشان دهنده صفاتی از خانواده کودک نیز می باشد. از بررسی اسامی کودکان، گاهی اوقات می توانیم به وضعیت اقتصادی و اجتماعی پدر و مادر، گرایش های مذهبی آنان، فعالیتهای فکری والدین، محل زندگی والدین، ملیت آنها، … و بسیاری از صفات دیگر خانواده پی ببریم.
نامها می نوانند باعث رشد اجتماعی فرد شوند یا برعکس، باعث سرخوردگی شوند. نام گذاری های عجیب و نامتعارف می تواند باعث مشکلاتی در آینده کودک شود و گاهی اوقا باعث گوشه گیری و انزوای آنها در بین همسالان می شود.
انتخاب نام های متعارف و زیبا می تواند حتی در موفقیت فرزندان موثر باشد. در انتخاب نام متعارف، بدنبال زیباترین نام های ایرانی باشید.
انتخاب نام نیک آنقدر مهم است که توسط بزرگان دینی ما نیز به آن تأکید فراوان شده است. حضرت علی علیه السلام می فرمایند:”حق فرزند بر پدر 3 چیز است: اول، نام نیكو برای او برگزیند. دوم، او را به آداب نیك ادب نماید. سوم، به او قرآن بیاموزد.”
حضرت امام رضا علیه السلام نیز می فرمایند:”اولین نیكی پدر به فرزند خود این است كه او را به اسم خوبی نامگذاری كند.”
بر اساس همین اعتقادات دینی و مذهبی و علاقه به خاندان نبوت، بیشترین انتخاب نام ایرانیان برای فرزندان، اسامی ائمه اطهار می باشد. در بررسی های انجام شده از سایت سازمان ثبت احوال کشور، فراوانی 10 نام برتر که ریشه مذهبی نیز دارند، برای پسران عبارت است از محمد، علی، حسین، مهدی، حسن، رضا، محمدرضا، علیرضا، احمد و عباس و برای دختران نیز عبارت است از فاطمه، زهرا، مرضیه، معصومه، زینب، سکینه، رقیه، خدیجه، لیلا و سمیه است.
آیا نام افراد بر روحیات و شرایط جسمی فرد تأثیر دارد؟
پاسخ به این سؤال سخت است، زیرا برای اینکه تأثیر نامگذاری فرد را در شکل گیری شخصیت او در آینده بررسی کنیم، اولأ باید سالها صبر کنیم و ثانیا معیاری برای سنجش وجود ندارد.
در گذشته های دور، زمان نامگذاری، بلافاصله پس از تولد نوزاد نبود بلکه سالها پس از شکل گیری شخصیت او بود و بر اساس شرایط روحی و روانی و جسمی و … نام او را از بین زیباترین نام های ایرانی انتخاب می کردند بطوریکه از روی نام فرد، پی به شخصیت او می بردند.
از آنجا که امروزه نامگذاری فرد در بدو تولد و گاهی قبل از تولد كودك توسط والدین و حتی بزرگان فامیل انجام می پذیرد، اغلب این نامگذاری ها به شرایط روحی و روانی و جسمی و … فرد ارتباطی ندارد.
گاهی اوقات با نامهایی در افراد مواجه می شویم که در تناقض کامل با صاحب نام است. پدر و مادر با انتخاب یک نام متناقض با شرایط کنونی فرزند خود، امیدوارند که فرزندشان بواسطه ی آن نام، بتواند شرایط موجود را تغییر دهد و همانی شود که معنی نامش است.
آیا نظر شما کودکان همانی می شود که معنی نامش است؟
آیا فردی که نامش “دارا” است، پولدار می شود؟ یا کسی که نامش “ماهرخ” است به زیبایی ماه می شود؟ یا “گل اندام”، اندامی همچون گلها دارد؟
انتخاب نام زیبا برای فرزندان ضروری است ولی لقب های نامناسب و اسم های بی معنی باعث ایجاد حس سرخوردگی و حقارت در فرزندان می شود که این حس تا پایان عمر همراه او خواهد بود و گاهی اوقات باعث مسخره شدن می شود و مانع از رشد و پیشرفت او خواهد شد.
پیدایش نامها چگونه بوده است؟
هر پدر و مادری دوست دارد تا بهترین نام را از بین زیباترین نام های ایرانی برای فرزندش انتخاب نماید و به همین دلیل، ماهها قبل از تولد فرزندشان بدنبال نام های خوب و با اصالت می گردند.
اگر نگاهی به ضرایط نامگذاری فرزندان از دیرباز تاكنون داشته باشیم، به نکات جالب و تأمل برانگیز زیادی بر میخوریم بعنوان نمونه:
بعضی از اسامی از وقایع یا شخصیت های تاریخی منشأ می گرفتند مثل:” سورِنا، نادر، تیمور”
بعضی از اسامی از نام بزرگان علمی و دانشمندان انتخاب می شدند مثل:”سینا، سیاوش”
بعضی از اسامی از نام اشیاء گرانقیمت گرفته می شدند مثل:”مروارید، طلا، مرجان”
بعضی از اسامی از نام گلهای زیبا و خوش عطر گرفته می شدند همچون:”نسترن، یاسمن”
بعضی از اسامی از نام پرندگانی که پیام آور شادی بودند گرفته می شد مانند:”پرستو، پروانه”
بعضی از اسامی از نام حیوانات قدرتمند و یا زیبا گرفته شده بودند همچون:” شیر…، آهو ”
بعضی از اسامی از نام اعضای بدن گرفته می شدند مثل:” مژگان”
بعضی از اسامی از نام ستارگان زیبا و درخشنده درست می شدند مانند:” ناهید، زهره”
بعضی از اسامی از ایام هفته که روزهای خوبی بودند می آمدند مانند:”سه شنبه ،جمعه”
تمام موارد ذکر شده در بالا نشان می دهد که انتخاب یک نام، صرفا انتخاب یک واژه معمولی و ساده نیست بلکه نشان دهنده نوعی طرز تفکر و بینش کلی از حیطه زندگی و فرهنگی و فکری افراد نامگذار است.
هرچه در دوران معاصر نزدیکتر می آییم، گرایشهای سیاسی، تأثیرات رسانه ها، فرهنگ سایر کشورها، تغییرات نوع زندگی شهری، … تأثیرات خود را بر انتخاب نامها پر رنگتر می کنند.
بعضی از والدین بدنبال نام هایی هستند که با نام خانوادگی کودک نیز همصدایی و همخوانی داشته باشد مثل”سامان سالور”
بعضی از خانواده ها نام فرزند را با ترکیب نام یکی از عزیزانشان می سازند همچون:”علی رضا، محمد مهدی”
بعضی ها هم به تشابه ابتدای اسم فرزندانشان اهمیت زیادی می دهندمثل:”منوچهر، مهدی، مسعود، محمود”
بعضی ها هم به تشابه انتهای اسم فرزندانشان اهمیت زیادی می دهندمثل:”حمید، سعید، مجید، وحید”
آیا در نامگذاری کودک به معنای اسم هم توجه می شود؟
در گذشته برای نامگذاری ها شاید سالها زمان لازم بود تا یک نام با معنا، که درخور خصوصیات و شخصیت فرد باشد انتخاب شود، ولی آیا در نامگذاری های امروزه برای فرزندانمان به معانی اسامی توجهی می شود؟ 4 اسم زیر نمونه ای از اسامی انتخاب شده توسط والدین است که در نامگذاری های امروزی هیچ توجهی به مفهوم آنها نمی شود و فقط بخاطر آوای زیبای آنها از میان زیباترین نام های ایرانی انتخاب می شوند.
مثلاً “سیاوش” به معنای”دارنده ی اسب سیاه” یا “گشتاسب” به معنای “دارنده اسب آماده” یا “گرشاسب” به معنای “دارنده اسب آماده” یا “ارجاسب” به معنای “دارنده اسب ارجمند”.
نویسنده: محمود حسنی زاده
انتخاب نامهای زیبا از بین گویش های مختلف ایران:
زیباترین نام های ایرانی: نام های زیبای فارسی:
آبان دخت : دخترآبان ، نام زن داريوش سوم
آبتين : نام پدر فريدون پادشاه پيشدادي
آتوسا : قدرت و توانمندي – دختر کورش وزن داريوش اول
آفر : آتش – ماه نهم سال شمسي
آفره دخت : دختر آتش – دختري که در ماه آذر به دنيا آمده است .
آذرنوش: شيرين و دل انگيز
آذين : زيور، طاق نصرة، تزئين ، آرايش
آراه : نام فرشته موکل روز بيست و يکم ازماه پنجم درآئين زردشت
آرزو : کام ، مراد ، معشوق ، اميد
آرش: درخشان ، آفتاب ، جد بزرگ اشکانيان – پهلوان کمانگير ايراني در لشگرمنوچهر
آرتین: عاقل و زیرک,نام پهلوان ایران در زمان منوچهر پادشاه پیشدادی
آرتام:والی فریگه در زمان کوروش هخامنشی
آرتمن:نام برادر بزرگ تر خشایار شاه پسر داریوش شاه
آرشام : بسيار قوي – پدر بزرگ داريوش بزرگ هخامنشي
آرمان : آرزو – خواهش – اميد
آرمين : آرام گرفتن – پسر کيقباد پادشاه پيشدادي
آرميتا: آرامش يافته ، کلمه اي زردشتي است
آريا فر: دارنده شکوه آريائي
آريا : آزاده نجيب – يکي از پادشاهان ماد – مهمترين نژاد هند و اروپائي
آريا مهر : دارنده مهر ايران – از سرداران داريوش سوم
آرين : سفيد پوست آريائي
آزاده : دلير و بي باک ، رها
آزرم : شرم ، مهر ، محبت ، عشق
آزرمدخت : يکي از ملکه هاي ساساني
آزيتا : آزاده
آناهيتا : الهه آب
آونگ : شبنم – نام کردي
آهو: شاهد ، معشوق، يکي از همسران فتحعلي شاه قاجار
آيدا : شاد، ماه
اتسز : لاغر و استخواني – از پادشاهان خوارزم
اختر : ستاره ، علم ، درفش
ارد : خير وبرکت ، فرشته نگهبان ثروت – نام چند تن از پادشاهان اشکاني
ارد شير : شير زيبا – اردشير بابکان بنيانگذار سلسله ساسانيان
اردوان : نام پادشاهان معروف اشکاني
ارژن : درختي با چوب بسيار سخت و محکم – نام کردي
ارژنگ : آرايش – کتاب ماني نقاش – ديوي که رستم در هفتخوان اورا کشت
ارسلان : شير، دلير و شجاع – نام پادشاه سلجوقي
ارغوان : نام درختي با گل و شکوفه هاي سرخ رنگ
ارمغان : هديه ، تحقه ، سوغات
ارنواز: نوازش شده اهورا – دختر جمشيد شاه پيشدادي
اروانه : نام گلي کوهي است – نامي کردي
استر : ستاره – بردارزاده مردخاي وزن خشايارشاه
اسفنديار : پاک آفريده شده – پسر گشتاسب که بدست رستم کشته شد
اشکان : منسوب به اشک – بنيانگذار سلطنت پارتها
اشکبوس : پهلوان کوشاني که به کمک افراسياب آمد، اما به دست رستم کشته شد
افسانه : داستان ، سرگذشت ، حکايت گذشتگان
افسون : سحر و جادو ، حيله و تزوير
افشين : با همت .
اميد : انتظار ، آرزو
انوش ( آنوشا ) : استوار و جاويد – دخترمهرداد ششم
انوشروان : دارنده لوح جاويدان – لفب خسرو اول پادشاه ساساني
اورنگ : عقل و کياست ، تخت پادشاهي
اوژن : شکست دهنده ، دشمن برانداز
اوستا : نام کتاب آسماني زردشت
اهورا : صاحب ، فرمانرواي دانا
اياز : بزرگ و پاينده – نام غلام ترک سلطان محمود غزنوي
ايران : محل زندگي آريائيها
ايراندخت : دختر ايران
ايرج : ياري دهنده آريائيها – پسرفريدون ، پادشاه و پهلوان ايراني
ايزديار : کشي که خداوند يار اوست
بابک : پدر کوچک ، جد اردشير ، پسر ساسان
باپوک : کولاک ، نامي کردي
باربد : پرده دار ، موسيقي دان و نوازنده دربار خسرو پرويز
بارمان : لايق – نام سردار افراسياب
بامداد : پگاه ، سپيده دم – نام پدر مزدک
بامشاد : کسي که در سحرگاهان شاد است – نوازنده مشهور دربار ساسانيان
بانو : خانم ، ملکه ، لقب آناهيتا الهه نگهبان آب
بختيار : خوشبخت ، خوش اقبال – استاد رودکي در موسيقي
برانوش : مهندس رومي که پل شوشتر را در زمان شاپور ساساني
برديا : پسر کورش و برادر کمبوجيه
برزو : بلند قامت – پسر سهراب و نوه رستم دستان
برزويه : طبيب مشهور انوشيروان و مترجم کليله ودمنه از هندي به پهلوي
برزين : بلند و تنومند – ازپهلوانان ايران – نام پسر گرشاسب
برمک : از وزيران ساساني – نام اجداد و نگهبانان آتشکده بلخ
بزرگمهر : خورشيد بزرگ – نام وزير دانشمند انوشروان ساساني
بنفشه : گلي رنگارنگ و زينتي با عمر نسبتا طولاني
بوژان : رشد کرده – نامي کردي
بويان : خوشبو – مامي کردي
بهار : شکوفه و گل – سه ماه اول سال شمسي
بهارک : بهار کوچولو
بهاره : بهاري
بهتاش : خوب ومانند
بهداد : نيک آفريده شده
بهرام : پيروز ، ايزد پيروزي درآئين زردشت ، لقب برخي از پادشاهان ساساني
بهديس : خوش رنگ ، خوشگل
بهرخ : زيبا چهره ، قشنگ
بهرنگ : خوش رنگ
بهروز : خوشبخت ، نيکبخت
بهزاد : نيک نژاد – مينياتوريست مشهور صفويان – نام اسب سياوش
بهشاد : خوشحال وشاد
بهمن : نيک انديش – برف انبوه که از کوه فرو ريزد – جانشين اسفنديار
بهناز : خوش ناز، باناز ، طناز
بهنام : نيک نام
بهنود : سلامت ، عافيت
بهنوش : کسي که نيک مينوشد
بيتا : بي همتا ، بي مانند
بيژن : ترانه خوان ، جنگجو – پسر گيو و دلداده منيژه
پارسا : پاکدامن ، زاهد
پاکان : پاکها – نامي کردي
پاکتن : نيکو چهر پاکيزه تن
پاکدخت : دختر پاک
پانته آ : همسر آرتاداس که مادها او را به کورش هديه کردند امانپذيرفت
پدرام : آراسته ، نيکو ، شاد
پرتو : روشن ، تابش
پرشنگ : تابش ، آتشپاره
پرتو : روشن ، تابش ، فروغ
پرستو : پرنده مهاجر
پرويز : پيروز – لقب خسرو دوم ، پادشاه ساساني
پرديس : بهشت ، باغ و بستان
پرهام : ازاشخاص بسيار ثروتمند در زمان بهرام گور
پژمان : افسرده ، غمگين
پژوا : بيم و هراس
پرنيا : پارچه حرير
پشنگ : ميله آهني – نام پدرافراسياب
پروانه : حشره اي زيبا که خود را به شعله مي زند
پروين : ثريا ، ستارگان کوچک نزديک به هم
پري : فرشته ، جن ، همزاد
پريچهر : زيبا روي – نام زن جمشيد شاه
پريدخت : دختر پري ، همسر سام نريمان و مادر زال
پريسا : همچون پري
پرناز: پري ناز دار
پريوش : پري روي ، فرشته روي
پريا : کبوتر بال شکسته اي که به دنبال آشيانه مي گردد.
پوپک : هدهد
پوران : جانشين ، يادگار
پوراندخت : نام دختر خسروپرويز
پوريا : پهلوان محمد خوارزمي ملقب به پورياي ولي
پولاد : آهن سخت و کوبيده ، نام پهلوان ايراني زمان کيقباد
پويا : رونده و دونده – نامي کردي
پونه : گياهي خوش عطر و بو که در کنار جويها مي رويد.
پيام : الهام ، وحي ، پيغام
پيروز: کامياب ، فاتح ، نام چند نفر از پادشاهان ساساني
پيمان : عهد ، قول وقرار – عنوان اسامي مردان در فارسي دري
تابان : تابنده ، منور
تاباندخت : دختر تابناک
تاجي : تاجدار ، نام و عنواني در فارسي دري
تارا : ستاره
تاويار : آتشبان – نامي کردي
ترانه : زيبا و صاحب جمال ، سرود ، نغمه
تناز : نازنين ، با ناز و کرشمه – نامي کردي
توران : نام دختر خسروپرويز – سرزمين تور
توراندخت : دختري از توران
تورج : دلاور ، يکي از سه پسر فريدون شاه
تورتک : خروس صحرايي ، قرقاول
توفان : باد سخت
توژال : برف اندک – نامي کردي
تير داد : داده تير ، اشک دوم پادشاه اشکاني
تينا : گل ، نامي کردي
تينو : تشنه ، نامي کردي
جابان : سردار ايراني يزدگرد
جامين : اسم يکي از قهرمانان ايران زمين ، نامي کردي
جاويد : پايدار ، هميشگي
جريره : نام دختر پيران ويسه که همسر سياوش شد.
جمشيد : پسر طهمورث چهارمين پادشاه پيشدادي
جوان : برنا ، دلير ، شاداب
جويا : جوينده – پهلوان مازندراني بود که بدست رستم کشته شد.
جهان : دنيا ، عالم ، گيتي ، کيهان
جهانبخت : شانس و اقبال جهان
جهانبخش : بخشنده جهان
جهاندار : نگهبان جهان
جهانگير : فاتح جهان – نام پسر رستم
جهان بانو : بانوي جهان ، ملکه جهان
جهاندخت : دختر گيتي
جهان ناز : مايه فخر عالم
جيران : آهو ، نامي ترکي
چابک : زرنگ ، چالاک
چالاک : سريع و زبردست
چاوش : پيشرو و پيش قراول کاروان
چترا : دوازدهمين پادشاه سلسله ماد
چوبين : کنيه و لقب بهرام چوبين سردار انوشيروان
چهرزاد : نام دختر بهمن است که سي سال پادشاهي کرد
خاوردخت : دختر مشرق زمين
خداداد : خدا داده
خدايار : دوست خدا – فرمانرواي بخارا بوده است
خرم : شاد و خندان – پهلوان خرم از عهد شاه شجاع است
خرمدخت : دختر شاد و خندان
خسرو : مشهور ، نيک نام – لقب چند تن از پادشاهان ساساني
خشايار : قهرمان ، نيرومند – نام پسر داريوش کبير هخامنشي
خورشيد : درخشنده آفتاب – معشوقه جمشيد درداستان جمشيد و خورشيد
دادمهر : زاده آتش ، نام استاندار پارسي طبرستان
دارا : مالدار، ثروتمند ، از نامهاي خداوند
داراب : نام پسر بهمن پادشاه کياني
داريا : دارنده ، ازنامهايي که در اوستا آمده است
داريوش : نگهبان نيکي – فرزند ويشتاسب از شاهان بزرگ هخامنشي
دانوش : از اسمهائي که در کتاب وامق و عذرا آمده است
داور: حاکم عادل ، قاضي
دايان : ماما ، نامي کردي
دريا : بحر ، نام فرزند علاالدين عماد شاه
دل آرا : محبوب و معشوق
دل آويز : دلچسب ، دلکش ، آويزه دل
دلارام : مايه آرامش دل / معشوقه بهرام گور
دل انگيز : گوارا ، مطلوب
دلبر : برنده دل ، يار و معشوق
دلبند : عزيز و گرامي
دلربا : رباينده دل ، محبوب
دلشاد : شادمان و خوشحال
دلکش : جذب کننده دل ، دلربا ، دلپذير
دلناز : آنکه قلب و دلش ناز است
دلنواز : مهربان ، مشفق
دورشاسب : نام جد پنجم گرشاسب ، دور از اسب پادشاه
دنيا : عالم و گيتي
ديااکو: اولين پادشاه مادها در قرن هفتم پيش از ميلاد
ديانوش : دزد دريائي در داستان وامق و عذرا
ديبا : پارجه ابريشمي رنگي ، روي زيبا
ديبا دخت : دختر زيبا ، دختري همچون پرنيان
رابو : نام گلي بهاري – نامي کردي است
رابين : مشاور ، متعمد – نامي کردي است
رادبانو : بانوي بخشنده و جوانمرد
رادمان ( رادمن ) : نام سپهسالار خسرو پرويز ساساني
رازبان : راز دار – عنوان مردان بزرگ در پارسي دري
راژانه : رازيانه – نامي کردي براي دختران
راسا : هموارو صاف – نامي کردي
رامتين : آرامش تن – موسيقي دان عهد ساسانيان
رامش : فراغت ، آسودگي ، راحتي ، نام هيربد زردشتي
رامشگر : خواننده و نوازنده ، خنياگر
رامونا : نگهبان عاقل
راميار : چوپان و گوسفند چران
راميلا : خداي بزرگ ، نامي آشوري است
رامين : معشوقه ويس ، نام يکي از سرداران ايران
راويار : شکارچي – نامي کردي
رژينا : مانند روز – نامي کردي
رخپاک : داراي چهره پاک
رخسار : چهره ، سيما
رخشانه : منسوب به رخش
رخشنده : تابان ، کنايه از خورشيد است
رزميار : رزمنده ، مبارز
رستم : تنومند و قوي اندام ، جهان پهلوان ايراني و قهرمان بزرگ شاهنامه
رکسانا : نوراني ، روشن
روبينا : ياقوت سرخ
رودابه : فرزند تابان ، زن پسرزا ، نام قلعه اي در غرب ايران
روزبه : خوشبخت : بهروز، از موبدان بهرام گور ساساني
روشنک : مشعل دار ، همچنين نام دارويي گياهي است
روناک : روشن
رهام : نام پسر گودرز
رهي : راهي شده ، روان ، مسافر
ريبار : رهگذر ، نامي کردي
راسپينا : پائيز ، لغت زند و پازند
زادبخت : خوشبخت ، خوش اقبال
زاد به : بهزاد ، نيک زاده شده
زاد چهر : داراي نژاد پاک و اصيل
زاد فر : زاده روشني
زال : فرزند سپيد موي سام نريمان و پدر رستم قهرمان ملي ايرانيان
زادماسب : برادر شاپور ساساني ، نام يکي از قضات ساساني
زاوا : داماد ، نامي کردي
زردشت : صاحب شتر زرد و زرين ، پيامبر ايران باستان
زرنگار : طلا کوب ، زرين
زري : طلائي ، زربفت
زرين : طلائي رنگ ، منصوب به زر
زرينه : آنچه منسوب به زر است
زمانه : روزگار ، دهر
زونا : گياهي با گل کبود رنگ ، نامي کردي
زيبا : خوشگل ، قشنگ ، خوب ونيکو
زيبار : قبيله اي از کردها ، نامي کردي
زيما : زمين ، لغت اوستائي
زينو : زنده ، پابرجا – نامي کردي
ژاله : شبنم ، قطره
ژالان : گلهاي داراي قطره و شبنم – نامي کردي
ژيار : زندگي ، زندگي شهري – نامي کردي
ژينا : زندگي و حيات – نامي کردي
ژيوار : زندگي
سارا : صحرا ، کوه و دشت – نامي کردي
سارک : سار کوچک ، پرنده اي سياه رنگ وبزرگتر از گنجشک
سارنگ : نام سازي شبيه به کمانچه
ساره : بامداد ، فردا – نامي کردي
ساسان : سوال کننده ، رئيس معبد آناهيد استخر که خاندان ساسانيان به او منسوبند
ساغر : پياله شرابخوري ، جام
سام : سيه چرده – جهان پهلوان ايراني وجد رستم
سامان : ترتيب ، نظام ، زندگي
سانا : سهل و آسان
ساناز : کمياب ، نادر، نام گلي است
سانيار : حامي و يار و پشتيبان – نامي کردي
ساويز : خوش اخلاق ، مهربان – نامي کردي
ساهي : آسمان صاف – نامي کردي
ساينا : خانداني از موبدان زردشتي ، سيمرغ
سايه : منطقه تاريک پشت هر جسم ، حمايت
سپنتا : مقدس ، محترپ
سپند : اسفند
سپهر : آسمان ، نام فرزند کيخسرو
سپهرداد : بخشيده اسمان – داماد داريوش هخامنشي
سپيدار : درخت سفيد
سپيد بانو : بانوي سفيد و درخشان
سپيده : سحرگاه ، سپيدي چشم
ستاره : کرات آسماني که در شب مي درخشند
ستي : دختر ، سيتا
سرافراز : سربلند ، متکبر
سرور : رئيس ، پيشوا
سروش : شنيدن و فرمانبرداري – فرشته مظهر اطاعت
سرور : شادماني ، خوشحالي
سوبا : شناگر ، فردا
سوبار : اسب سوار – لغت زند و پازند
سنبله : يک خوشه گندم
سودابه : دختر زا – سود ده
سوري : سرخ رو ، نام دختر اردوان پنجم
سورن : خانواده اي در دوره اشکانيان که قدرتمند بودند
سورنا : سردار دلير و خردمند پارتي
سوزان : سوزنده ، ملتهب
سوزه : سبزه ، نامي کردي
سوسن : گلي به رنگهاي سفيد، کبود ، زرد و حنايي
سومار : نام قبيله اي از کردها
سولان : نام گلي است ، نامي کردي
سولماز : زني که پيرو پژمرده نمي شود
سوگند : شاهد گرفتن خدا يا بزرگي را گويند
سهراب : سرخ روي ، نام پسر رستم که در جنگ با رستم فرمانده سپاه تورانيان بود
سهره : پرنده اي خوش آواز، با پرهاي سبز و زرد
سهند : کوه آتشفشان قديمي در آذربايجان
سيامک : مجرد – نام پسر کيومرث
سياوش : دارنده اسب سياه ، فرزند کيکاووس که ناجوانمردانه و بي گناه به قتل رسيد
سيبوبه : مانند سيب ، دانشمند شهير ايراني ، منصف الکتاب
سيما : چهره ، رخ
سيمدخت : دختر نقره اي و سفيد
سينا : مرد دانشمند ، نام پدر شيخ ابوعلي سينا
سيمين : نقره اي ، سفيد ، روشن
سيمين دخت : دختر نقره اي و سفيد
شاپرک : پروانه
شادي : شادماني ، خوشحالي ، شور شادان : شادمان
شادمهر : مهربان ، با محبت
شاران : گردنبند درست شده از بادام – نامي کردي
شاهپور : پسر شاه ، شاهزاده – نام چند تن از شاهان ساساني
شاهدخت : دختر شاه ، شاهزاده خانم
شاهرخ : شاه منظر ، کسي که رخساري همچون شاه دارد
شاهين : پرنده اي شکاري
شاهيندخت : دخت شاهين
شايسته : سزاوار ، لايق
شباهنگ : بلبل ، ستاره کاروان کش
شب بو : نام گلي است که شب هنگام باز مي شود
شبديز: سيه فام ، سيه چرده ، نام اسب خسروپرويز
شبنم : رطوبتي که شب هنگام روي گلها مي نشيند
شراره : گرماي سوزان ، عشق فراوان ، نامي کردي
شرمين : شرمسار ، خجل
شروين : يکي از سرداران معاصر شاپورذوالاکتاف ساساني
شکوفه : گل درختان ميوه دار ، شکفته
شکفته : خندان ، بشاش
شمشاد : درختي زينتي و تقريبا هميشه سبزکه دستمايه بسياري از شاعران است
شمين : خوشبو، خوش عطر
شوان : شبان ، چوپان – نامي کردي
شميلا : از نامهاي ارمني ايراني به معني بانوي بزرگوار
شورانگيز : فتنه انگيز ، ايجاد کننده شور و شوق
شوري : خوش قيافه ، قد بلند- نامي کردي
شهاب : شعله آتش ، سنگ آسماني ، ستاره دنباله دار
شهبار : درخورشاه ، لايق شاه
شهباز : باز سفيد رنگ ، شاه باز
شهبال : پر بزرگ پرندگان
شهپر: پرشاهانه
شهداد : داده و بخشيده شاه
شهرآرا: آنکه به زيبايي مايه آرايش شهراست ، آرايش دهنده شهر
شهرام : رام و مطيع شاه
شهربانو : بانوي شهر ، ملکه
شهرزاد : شهرزاده ، بومي – نقال قصه هاي هزار و يک شب
شهرناز : خواهر جمشيد و همسر ضحاک ماردوش
شهرنوش : شيريني شهر
شهره : مشهور و نامي
شهريار : پادشاه ، يارشهر ، نام پسر برزوپسر سهراب
شهرزاد : شاهزاده ، فرزند شاه
شهلا : زن سيه چشم
شهنواز : نوازش شده شاه
شهين : منسوب به شاه
شيبا : نسيم شبانه – نامي کردي
شيدا : آشفته و عاشق
شيده : خورشيد ، درخشان
شيردل : پهلوان و دلاور
شيرزاد : شير بچه ، همچون شير
شيرنگ : به رنگ شير ، مانند شير
شيرو : پهلوان معاصر با گشتاسب ، نام سردار فريدون
شيرين دخت : دختر شيرين
شيما : دخترانه ، نامي کردي
شينا : قدرتمند ، توانا – نامي کردي
شيرين : مطبوع و گوارا ، معشوقه خسرو پرويز
شيوا : شيرين بيان ، خوش زبان ، ايزد بزرگ هنديان باستان
طوس : فرزند نوذر پهلوان ايراني شاهنامه
طوطي : پرنده سبز رنگ و سخنگوست و نام برخي زنان در فارسي دري است .
طهماسب : داراي اسب قوي – نام پسر منوچهر
طهمورث : روباه تيزرو و قوي ، پادشاه پيشداديان و پدر جمشيد
غوغا : آشوب ، هياهو
غنچه : گل نشکفته ، کنايه از دهان معشوق
فتانه : از نامهاي کردي براي دختران
فدا : قرباني ، نامي کردي
فراز : بلندي و شکوه
فرامرز : شکوه مرزداري – نام پسر رستم دستان
فرانک : سياه گوش ، نام مادر فريدون ، نام همسر بهرام گور ساساني
فراهان : محل شکوه و جلال
فربد : مناعت ، بزرگي
فربغ : شکوه خداوند
فرجاد : دانشمند و فاضل
فرخ : تابان و زيبا – نام يکي از اميران سيستان در عهد سلجوقيان
فرخ پي : نيک پي و نيک قدم
فرخ داد : مبارک آفريده شده
فرخ رو : داراي صورت زيبا
فرخ زاد : مبارک زاد ، خجسته زاد ، رستم فرخزاد سردار معروف ساسانيان است
فرخ لقا : دراي چهره زيبا ، خوشگل
فرخ مهر : زيبا چون خورشيد
فرداد : داده شکوه وزيبائي
فرديس : بهشت ، بوستان
فرين : يگانه ، شکوه دين ، مخفف فروردين ماه اول بهار
فرزاد : زاده فرو شکوه
فرزام : شايسته و لايق – نامي کردي
فرزان : عاقل ، حکيم ، دانشمند
فرزانه : دانشمند ، عاقل و عالم
فرزين : عالم ، وزير دربار
فرشاد : شا دمان ، مسرور ، خوشحال
فرشته : فرستاده الهي و آسماني
فرشيد : درخشانتر ، نام برادر پيران ويسه
فرمان : دستور ، حکم
فرناز : داري ناز فراوان
فرنگيس ( فري گيس ) : نام دختر افراسياب و همسر دوم سياوش
فرنود : دليل و برهان
فرنوش : شکوه ، نام پادشاه باستاني ماد
فرنيا : نامي براي پسران
فروتن : افتاده حال ، متواضع
فرود : پائين – نام پسر سياوش ، نام پسر کيخسرو نام پسر خسرو پرويزو شيرين
فروز : روشنائي ، روشني
فروزان : تابان ، درخشان
فروزش : روشني ، تابناک
فروزنده : درخشان ، درخشنده
فروغ : روشنائي ، تابش
فرهاد : عاشق افسانه اي شيرين
فرهنگ : شکوه ، ادب ، تربيت
فرهود : صداقت و راستي در دين
فربار : همراه خوب و شايسته
فريبا : زيبا و فريبنده
فريد : بي همتا، نامي کردي
فريدخت : دختر بي همت
فريدون : داراي شکوهي اينچنين ، پادشاه پيشداري که بر ضحاک ماردوش غلبه کرد
فريمان : فر و شکوه ايمان
فريناز : عشوه گر ، پريناز
فرينوش : شکوه شيرين
فريوش : زنگ ، همان پريوش هم هست
فيروز : پيروز و مظفر
فيروزه : سنگي گرانبها با رنگ فيروزه اي
قابوس : معرب کاووس است
قباد : سرور گرامي ، شاه محبوب ، پدر کيکاوس از پادشاهان کياني
قدسي : بهشتي ، روحاني
کابان : کدبانو ، نامي کردي براي دختران
کابوک : کبوتر ، نامي کردي براي دختران
کارا : فعال و کوشا
کارو : از نامهاي ارمني ايراني به معني نويد دهنده
کاراکو : نام يکي از سرداران ماد
کامبخت : کسي که بخت به کام اوست
کامبخش : آرزو دهنده ، مراد بخش
کامبيز : صورت فرانسوي (( کمبوجيه )) پسر کورش است
کامجو : کامجوينده
کامدين : يکي از دانايان دين زردشت
کامران : سعادتمند و خوشبخت
کامراوا : به مقصود و مراد رسيدن
کامک : آرزو و خواهش کوچک
کامنوش : کامروا ، خوشبخت
کاميار : کامروا و پيروز
کانيار : معدن شانس ، نامي کردي
کاووس : پادشاه توانا – از پادشاهان کياني و پسر کيقباد
کاوه : آهنگر معروف ايران باستان که عليه ضحاک قيام کرد
کتايون : جهان بانو ، دختر قيصر روم و مادر اسفنديار
کرشمه : ناز و غمزه
کسري : معرب خسرو است
کلاله : موي پيچيده ، دختري با موهاي مجعد
کمبوجيه : نام پسر کورش کمبوجيه است
کوشا : کوشنده ، ساعي
کهبد : خداوند کوه ، عابد
کهرام : رام شده کوه نام برادر و سردار افراسياب
کهزاد : زاده کوه ، کسي که در کوه زائيده شده است
کيارش : شهريار بزرگ
کيان : پادشاه ، اميران
کيانا : فرستاده ، نامي کردي
کيانچهر : داراي چهره پادشاهان
کياندخت : شاهدخت ، دختر شاه
کيانوش : بسيار شيرين ، نام يکي از دو برادر فريدون در شاهنامه
کياوش : بزرگوار – نام پدر کيقباد
کيخسرو : پادشاه نيکنام ، نام پسر سياوش و سومين پادشاه کيانيان
کيقباد : پادشاه محبوب – پدر کيکاوس و سر سلسله کيانيان
کيکاووس : سياه چرده ، سبزه ، نام پسر کيقباد و پدر کياوش
کيوان : سياره زحل و دومين سياره منظومه شمسي پس از مشتري است .
کيوان دخت : دختر سياره کيوان
کيومرث : نخستين انسان ، و به گفته شاهنامه نخستين پادشاه
کيهان : جهان و گيتي
کياندخت : دختر گيتي
کيهانه : جهان کوچک
گرد آفريد : پهلوان زاده شده
گردان : پهلوانان ، يلان
گرشا : به ر وايت شاهنامه همان کيومرث اولين پادشاه است
گرشاسب : صاحب اسب لاغر ، پهلوان ايراني و جد رستم
گرشين : شعله آبي ، نامي کردي براي دختران
گرگين : منسوب به گرگ ، پسر ميلاد از پهلوانان زمان کيخسرو
گزل : زيبا ، نامي ترکمني است
گشتاسب : صاحب اسب رمنده ، پدر داريوش هخامنشي
گشسب : دارنده اسب نر
گشسب بانو : دختر رستم و زن گيو
گل : گياهان رنگي کوچک که دستمايه شاعرانند
گل آذين : حالت قرار گرفتن گلها روي شاخه ها
گل آرا : آراينده گل
گلاره : تخم چشم ، نامي کردي
گل افروز : فروزنده گل
گلاله : دسته گل
گل اندام : آنکه اندامش مانند گل است
گلاويز : گياهي براي زينت گل
گلباد : داري بوي گل
گلبار : پرگل ، گل افشان
گلبام : گلبانگ
گلبان : نگهدارنده گل
گلبانو : بانوي چون گل
گلبرگ : هر يک از برگهاي يک گل ، مثل برگ گل
گلبو : معطر ، خوشبو
گلبهار : مثل گل بهاري
گلبيز : گل افشان
گلپاره : تکه گل ، پاره اي از گل
گلپر : برگ گل ، پر گل
گلپري : پري همچون گل
گلپوش : پرازگل ، پوشيده از گل
گل پونه : کسي که چهره اش به لطافت گل است
گلچين : باغبان ، عاشق گل ، کسي که گل مي چيند .
گلدخت : دختر گل
گلديس : به رنگ گل ، مانند گل
گلربا : رباينده گل
گلرخ : بسيار زيبا همچون گل
گلرنگ : به رنگ گل ، شرابي رنگ
گلرو : زيبا و سرخ رو
گلشن : گلزار و گلستان
گلريز : ريزنده گل
گلزاد : زائيده گل
گلزار : گلستان ، جاي پرگل
گلسا : مثل گل
گلشيد : درخشان چون گل
گلنار : گل انار ، شکوفه انار
گلناز : کسي که ناز و غمزه اش مثل گل است
گلنسا : گل بانو ، خانم گل
گلنواز : نوازش شده گل
گلنوش : شيرين مثل گل
گلي : مانند گل ، قرمز رنگ
گودرز : از پهلوانان عهد کاوس وکيخسرو و يکي از پادشاهان معروف اشکاني
گوماتو : انقلابي زمان مادها که براي براندازي مادها و هخامنشيان قيام کرد
گهر چهر : آنکه چهره اش همچون گوهر است
گوهر ناز : کسي که همچون گوهر نازش گرانبهاست
گيتي : دنيا ، جهان ، عالم
گيسو : موي بلند زنان
گيلدا : طلا
گيو : پهلوان نامي شاهنامه و پدر بيژن
لادن : گلي به رنگهاي زرد و نارنجي
لاله : گلي که رنگهاي گوناگون دارد و معروفترين آن لاله سرخ و صحرائي است
لاله رخ : کسي که روي همچون لاله دارد
لاله دخت : دختر لاله
لبخند : تبسم
لقاء : چهره ، سيما
لومانا : نام محلي در کردستان ، نامي کردي براي دختران
لهراسب : داراي اسب تندرو ، از پادشاهاي کياني و پدر گشتاسب
مارال : آهو ، نامي ترکي
ماري : کبک ماده ، نامي کردي
مازيار : اورا مزدايار – پسر قارون فرمانرواي طبرستان
ماکان : نام پسر يکي از سران ديالمه
مامک : مادر کوچک و مهربان
مانا : نام خداوند بزرگ و نام يکي از دولتهاي ماد ، نامي کردي
ماندانا : دختر آژدهاک و مادر کورش هخامنشي
مانوش : کوهي که منوچهردربالاي آن متولد شده است
ماني : پيامبر ايراني در زمان شاپور ساساني
مانيا : خسته شده ، نامي کردي
ماهان : منسوب به ماه
ماهاندخت : دختر ماهان
ماه برزين : يکي از بزرگان دولت ساسانيان
ماه جهان : زيباي جهان
ماهچهر : زيبا رو ، قشنگ
ماهدخت : دختر ماه
ماهور : تابناک – نامي کردي
ماهرخ : آنکه صورتي چون ماه زيبا دارد
ماهزاد : زاده ماه
مردآويز: جنگنده و دلاور
مرداس : مرد آسماني – نام پدر ضحاک که مرد نيکي بود و بدست پسرش کشته شد
مرزبان : مرزدار – مرزبان بن رستم نويسنده کتاب مرزبان نامه
مرمر : ازسنگهاي آهکي که صيقلي و جلا پذير است ، سنگ مرمر
مزدک : خردمند کوچک – مردي که در زمان ساسانيان ادعاي پيغمبري کرد اما کشته شد
مژده : نويد ، بشارت
مژگان : مژه ها
مستان : شادان ، شادمان
مستانه : خوشحال ، مانند مست
مشکاندخت : دختر خوشبو
مشکناز : مشک ناز دار
مشکين دخت : دختر مشک آلود و معطر
منيژه : پاک و سفيد روي – نام دختر افراسياب
منوچهر : کسي که چهره بهشتي دارد – از پادشاهان پيشدادي
مهبانو : بانوي بزرگ ، بانوي همچون ماه
مهبد : يکي از وزيران انوشيروان ساساني
مه داد : از فرماندهان نظامي پارسيان ويکي از نامهاي دوران هخامنشي
مهتاب : ماه تابان ، ماه تابناک
مهديس : ماهرو ، زيبا ، خوشگل
مه جبين : انکه پيشانيش مانند ماه درخشان است
مه دخت : ماه دخت ، دختر ماه
مهر آذر : يکي از موبدان پارس در زمان انوشيروان – خورشيد آذر
مهر آرا : آرايش دهنده مهر
مهر آسا : همچون خورشيد زيبا روي
مهر آفاق : خورشيد افقها
مهر افرين : عشق آفرين ، آفريننده عشق
مهرآب : کسي که فروغ خورشيد دارد – نام جد مادري رستم
مهرداد : بخشنده ماه
مهر افزون : بالا برنده عشق و محبت
مهرام : رام شده ماه
مهران : منسوب به مهر است و يکي از خاندانهاي عصر ساساني
مهراندخت : دختر مهر و محبت
مهرانديش : داراي انديشه با مهر و محبت
مهرانفر : شکوه
مهرانگيز : ايجاد کننده مهر و محبت و عشق مهرپويا : پوينده مهر
مهرداد : داده خورشيد- خورشید عدالت – نام چند تن از پادشاهان اشکاني – خزانه دار بزرگ کوروش بزرگ
مهر دخت : دختر آفتاب
مهرزاده : زاده خورشيد ، زيبا روي
مهرناز : ناز خورشيد
مهرنوش : خورشيد جاويدان – يکي از پسران اسفنديار که بدست فرامرز کشته شد
مهرنکار : آرايش دهنده خورشيد ، مهر آرا- نام يزدگرد
مهرنيا : ازنژاد مهر
مهروز : آنکه روزي چون خورشيد دارد
مهري : منسوب به مهر ، منسوب به خورشيد
مهريار : دوست خورشيد
مهسا : مانند ماه زيبا روي
مهستي : ماه هستي ، ماه روزگار ، گرانبهاترين
مه سيما: آنکه صورتي چون ماه دارد
مهشاد : ماه شادمان
مهشيد : پرتوماه
مهنام : آنکه نامش چون ماه است
مهناز : نازماه
مهنوش : ماه هميشگي
مهوش : مانند ماه
مهيار : يار ماه ، نام پسر داريوش سوم هخامنشي
مهين : ماه زيبا رو
مهين دخت : دختر بزرگ
ميترا : دوستي و محبت و مهر
ميخک : گلي زيبا به رنگهاي قرمز، سفيد ، صورتي وزرد
مينا : گلي کوچک و زينتي ، گردنبند
مينا دخت : دختر مينا
مينو : بهشت ، جنت
مينودخت : دختر بهشت ، دختر پاک
مينو فر : داراي شکوه بهشتي
نادر : کمياب ، بي همتا – نادر شاه افشار سر سلسله افشاريه درايران
ناز آفرين : معشوقي که ناز فراوان مي کند
نازبانو : بانوي ناز دار
نازپرور : پرورش يافته در ناز
نازچهر : کشي که چهره ناز دارد
نازفر : داراي شکوه
نازلي : پرناز و غمزه – نامي ترکي براي دختران
نازي : با ناز ، اهل ناز
نازيدخت : دختر ناز
نامور : مشهور ، ارزنده
ناهيد : پاک و بي آلايش – نام مادر اسفنديار
ندا : آواز ، بانگ ، فرياد
نرسي : فرشته وحي در اوستا – نام پسر شاپور نوه اردشير بابکان
نرگس : گلي خوشبو و زيبا
نرمک : زيبا و لطيف – نامي کردي براي دختران
نرمين : لطيف و ملايم
نريمان : پهلوان ، دلير – نام پدر سام
نسترن : گلي سفيد و زيبا از گونه هاي نرگس
نسرين : گلي سفيد و پر برگ
نسرين دخت : دختر نسرين
نسرين نوش : نام همسر بهرام گور
نکيسا : نوازنده و خواننده دربار خسرو پرويز ساساني
نگار: نقش ، بت ، صنم
نگاره : شکل داراي نقش و نگار
نگارين : نقاشي شده
نگين : گوهر قيمتي
نوا : ناله ، آواز
نوش ( انوش ) : زندگي جاويد
نوش آذر : آتش جاويدان – از آتشکده هاي عصر ساساني
نوش آور : چيزي که زندگي و حيات مي آورد
نوشا : نوشنده ، آشامنده
نوش آفرين : افريننده شادي و شيريني
نوشدخت : دختر شاد
نوشروان ( انوشيروان ) : جاويدان ، اولين خسرو ساساني
نوشفر : شکوه جاويد
نوشناز : داراي ناز و اداي شيرين
نوشين : گوارا و شيرين
نويد : مژده و بشارت
نوين : تازه ، جديد
نوين دخت : دختر تازه به دنيا آمده
نيش ا : خال و نشانه – نامي کردي براي دختران
نيک بين : خوش بين
نيک پي : پاک نژاد
نيک چهر : خوشگل و زيبا
نيک خواه : شخص خير خواه و خيرانديش
نيکداد : بخشنده نيکي
نيکدخت : دختر پاک و نيکو
نيکدل : دل پاک
نيکزاد : زاده نيکي و پاکي
نيلوفر : گل پيچک و زينتي به رنگهاي سفيد و سرخ وآبي
نيما : لقب علي اسفندياري پدرشعر نو درايران ، نيما يوشيج
وامق : دوست دارنده ، عاشق – عاشق عذرا
ورجاوند : ارجمند – به اعتقاد زردشتيان کسي که درآخر زمان ايران را آباد مي کند
وريا : پيدار، آگاه – نامي کردي براي پسران
وشمگير : شکارچي بلدرچين – نام نام پسر وردانشاه از مولوک ديالمه
وهرز : نام مرزبان کشور يمن درعهد انوشيروان
وهسودان : نيک آسوده و آرام – عنوان يکي از سلاطين آذربايجان
ويدا : آموزنده و تعليم دهنده
ويس : نام معشوق رامين در داستان ويس و رامين
ويشتاسب : صاحب اسبان فراوان
ويگن : از اسمهاي ارمني ايراني به معني جهش و پرش
هژير : خوب چهره ، نام يکي از پسران گودرز که بدست سهراب کشته شد
هخامنش : دوستار انديشه – نام جد کورش کبير
هربد( هيربد ) : حاکم آتشکده ، موبد موبدان
هرمز : اهورمزدا ، خداي بزرگ ايرانيان – نام پسر بهمن و نام پسر انوشروان
همايون : مبارک ، خجسته – نام تني چند از پادشاهان هندوستان
هما : فرخنده ، مبارک ، مرغ سعادت – نام دختر گشتاسب و خواهر اسفنديار
همادخت : دختر مبارک و فرخنده بخت
همدم : رفيق و مونس و همزبان
همراز : محرم اسرار
همراه : دوست و يار موافق
هنگامه : غوغا ، شلوغي ، دادوفرياد
هوتن : خوش اندام ، نام يکي از متحدان داريوش درحمله به مغان
هور : خورشيد ، آفتاب
هورتاش : همچون خورشيد
هورچهر : تابان روي ، زيبا
هورداد : فرستاده و داده خورشيد
هوردخت : دختر خورشيد
هورزاد : زاده خورشيد
هورمند : شبيه خورشيد
هوروش : خورشيد مانند ، مثل خورشيد
هوشنگ : هوش و درايت – نام يکي از سلاطين پيشدادي و فرزند سيامک
هوشيار : با هوش و آگاه
هومان : نيک انديش ، نام يکي از سرداران افراسياب و نيز نام برادر پيران ويسه
هومن : نيک منش
هونام : خوشنام ، نيکنام
هويدا : آشکار و نمايان
هيتاسب : صاحب اسب بسته شده
هيرمند : يکي از القاب گستاسب ، آتش پرست
هيما : اشاره ، نامي کردي براي دختران
هيوا : اميد وآرزو – نامي کردي براي دختران و پسران
يادگار : آنچه از انسان بجاي ماند – پسر پادشاه گرجستان
ياسمن ( ياسمين ) : گل زيبائي به رنگ سفيد و زرد و کبود
ياشار : عمر کننده ، نامي ترکي براي پسران
ياور : کمک و همدست و يار
يزدان : خداوند ، آفريدگار هستي
يگانه : بي نظير ، بي مانند
يوشيتا : پهلواني از خاندان (( فريان )) نامي اوستائي
منبع: پارسینه
زیباترین نام های ایرانی: زیباترین نام های گیلکی:
پسرانه :
رایکا: اسم زیبای گیلکی به معنی محبوب و معشوق
رایمون: پسر باهوش
گیلدا: به معنی پرورش یافتهی مردم گیلان
آرنگ: نام کوهی است در اشکورات.
اشاکید: اسم تاریخی: از شاهان باستانی است.
اشتاد: اسم تاریخی.
افرا: از درختانی است که در جنگلهای شمال ایران فراوان است.
بازان: اسم تاریخی: از سرداران.
بکران: از سرداران مرداویج زیاری.
توکا: پرندهای از انواع کاکلیها.
تیدا: اسم تاریخی، از سرداران.
تیکا: معادل توکا هست
چیکا: پرندهای است.
دامون: جنگل
دوباج: اسم تاریخی. از فرمانروایان گیلان.
زیار: اسم تاریخی
سوریل: اسم تاریخی. از سرداران.
سیلاک: بارندهگی زیاد.
شروین: اسم تاریخی.
شیرود: نام رودی در تنکابن
شیرویه: از اسامی باستانی ایرانیان.
فرخان: اسم تاریخی.
فیروزان: اسم تاریخی. از فرمانروایان گیلان.
قاینا: قانع، متقاعد.
قهران: اسم تاریخی.
کادوس: اسم تاریخی. از اقوام باستانی گیلان.
کارکیا: اسم باستانی
کارن: قارن. البته اسم کارن ریشه فارسی هم دارد.
کوبار: باران کوه.
کوشیار: اسم تاریخی کوشیار دیلمی
کیا: اسم تاریخی نام سلسله کیایی
گولاز: افتخار: مباهات.
گیل: قوم گیل.
گیلداد: اسم تاریخی.
لیشا: اسم تاریخی از سرداران.
لیشام: اسم گيلكي قرن سوم هجری.
لیما: اسم کوهی در حوزه تنکابن.
مازیار: اسم تاریخی. نام سردار معروف و ملی.
ماکان: اسم تاریخی. سردار معروف.
ماناد: اسم گيلكي. پسر جستان از سلسله جستانیان.
ماندار: اسم باستانی: از سرداران.
مرتیا: اسم تاریخی از سرداران.
مرداویج: اسم گيلكي از شاهان زیاری.
مرزبان: اسم تاریخی از شاهان باستانی گیلان
موتا: از شاهان باستانی گیلان
نیما: نام کوهی در شمال
والای: تلاطم.
ونداد: به معنی امید: آرزو: نام سردار ایرانی
یاور: کمک و همراه در امر کشت و زرع و هر کار دیگر.
یاجین: دندانههای اره و داس.
دخترانه:
اَرسو: اشک غم و شادی
الیزه: اسم مکان: محلی در رودبار.
انگاره: تهیه و تدارک.
ایاز: شبنم.
بینه: گیاه معطر: نعنا.
پامچال: گل معروف.
پَرزَه: آهو.
پورسو: پرنور.
ترمی: مه
تلایه: صبح خیلی زود.
تورنگ: قرقاول.
تیتی: گل: شکوفه.
تیشین (تیشینا): مال تو.
چاپلا: کف زدن از روی شادمانی.
چرین: از پرندهگان.
چمپا: از انواع برنج. خوشبو.
دیلسوج: دلسوز
راپا: منتظر.
رافا
روجا: ستاره.
ساره: ستاره.
سیتکا: مرغ مینا.
سیمبر: میدان دلگشا و مصفا.
شاناز: اسم تاریخی: شاهزاده خانمی از آلبویه.
شرویندخت: اسم تاریخی.
کیشین (کیشینا): مال که؟
گولناز: نوعی گل: گلی که نازنین و زیباست.
گیلا: مخفف گیلان: گیل دختر: دختر گیلانی
گیلار: از انواع مرغان دریایی.
گیلان: گیلان
گیلاندخت: دختر گیلان.
گیلیار (گیلییار): یار گیل: همسر گیل.
گیله وا: اسم گیلکی. نوعی باد محلی
لیرو: گلی زردرنگ با ساقه بلند و بسیار معطر
ماسو: روشنایی ماه.
نیلو: اسم مکان
وارش: باران.
واهیلا: بیقرار، بیتاب، رسوا.
ووشه: خوشه.
زیباترین نام های ایرانی: زیباترین نام های لری:
پسرانه:
لوران luran معنی: لــرزاده
بهرود behrood معنی :بهترین فرزند
ارسام arsam معنی : اشک هایم
دانیار daniar معنی : یار مادر
ساتیار satiar از سرداران نامی هخامنشی
آرُفتِه arofte معنی: کارآزموده و مجرب
هِنارَس henaras معنی: دادرس ، فریادرس
بردیا bardia معنی : محکم و قوی مثل سنگ
ویرِمان vireman معنی:بی یاد ماندنی
سهراب sohrab معنی: سرخ و سفید
ساواش Savash معنی:سایه همراه
میریا معنی: مرد خانواده
تاراز taraz نام کوهی در مناطق بختیاری
دخترانه :
لورا luraمعنی : لر زاده
آساره asare معنی : ستاره
دِلسا delsa معنی: آسای دل، عزیز دل
تیام tiam هم دختر هم پسر معنی : چشم هایم
سیدا Sida معنی : برای مادر
تیارا tiara معنی : چشم آرا
ستین setin معنی : ستون قلب ، قوت قلب
نشمین nashmin معنی : زیبا ، قشنگ
تیاناز tianaz معنی : چشم های ناز
تیِکال tiekal معنی : چشم قهوه ای
لیسکا liska معنی:سریع و برق آسا
بِشتار beshtar معنی: آرزومند
نارینا narina معنی: مثل دانه ی انار
تیناز tinaz معنی : دارای چشمانی ناز
چیمَه:chimah معنی: مثل ماه
گِلارَه gellara معنی: مردمک چشم
چیگل chigol معنی : مانند گل
هانا Hana معنی : فریاد
سالیز saliz معنی: سایبان، سایه ای برای آرامش
گیسیا gisia معنی: روشن
هرنگ معنی :آرام دل
ویرا vira معنی :یاد و خاطره
آسام asam معنی : آسایشم
هناس henas معنی :نفس
ویریا viria معنی : یادها
.
سوتیام sootiam معنی: نور چشمانم
فِرَه ناز feranaz معنی : خیلی ناز
ایلدا ilda معنی : مادر ایل
سایدا saida معنی : سایه مادر
داناز معنی :مادر ناز
دایار معنی :یار مادر
لردا معنی :مادر لر
زیباترین نام های ایرانی: زیباترین نام های ترکی:
اَرسلان مرد شجاع و دلیر
اَصلان شیر بیشه
اَفشار معاون و شریک
اُکتای بزرگ منش
اُلفت دوستی
اُلگا سرزمین، ناحیه
اِلسا همانند ایل.
اِلسانا شهر و ولایت
اِلشن شادی ایل
اِلناز مایه افتخار ایل
ارمغان سوغات
الکا سرزمین
آلما درخت سیب جنگلی
المیرا فدائی ایل
المینا ال + مینا
الناز موجب نازش ایل
الیار یار و یاور ایل
الیانا نیکی و هدیه
اماندا در پناه تو
امیربهادر پادشاه شجاع و دلاور
امیرپاشا
ایپک ابریشم، حریر
ایدا شاد خوشحال
ایل ناز مایه ناز ایل
ایلار مانند ماه
ایلشَن الشن
ایلقار عهد و پیمان
ایلمان سمبل ایل
ایلناز نازنین ایل
ایلیار کسی که همدم و مونس ایل و طایفه است
ایلیار کمک کننده به ایل
ایلیم طایفه من
ایناز موجب فخر و مباهات ماه
آتا پدر، جد، سرپرست، ریش سفید
آتاناز موجب آسایش و شادکامی پدر، عزیزِ پدر
آتلاز اطلس، حریر، پارچه ای نرم و لطیف
آتیلا چابک، شجاع؛ نامی، نامدار
آراز قهرمان منسوب به طایفه ی آس
آراس به معنی رود ارس
آق بانو بانوی سپید، کسی که چهره ای زیبا و سفید دارد.
آق گل گل سفید
آلاگل بزرگترین تالاب جهان واقع در شمال آق قلا
آلان گوا زیبای وحشی
آلتنای زر، طلای ناب
آلتون آلتنای، زر، طلای ناب
آلتین زر، طلای ناب
آلتین گلین عروس طلایی
آلماز
آلیش شعله، شعله گیر
آماندانا آماندا، در امان، در پناه تو
آنا زن، مادر، والده، مام
آناشید دختر زیباروی مادر، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادر
آنالی دارای مادر.
آنیل مشهور، نامی
آوادان زیبا، قشنگ
آی ماه
آی اوز ماهرخ، ماهرو
آی بی بی ماه بی بی
آی پارا ماه پاره، ماه نو
آی پری ماه پری
آی تکین مانند ماه
آی خانم ماه بانو
آی سا زیبا، مانند ماه
آیسن ماه هستی؛ (به مجاز) زیبارو.
آی سودا ماه در آب ؛ (به مجاز) زیبا رو و با طراوت.
آی سونا اردک وحشی چون ماه؛ (به مجاز) زیبارو.
آی شِن شبیه ماه؛ (به مجاز) زیبا رو.
آیگل گل زیبا چون ماه؛ (به مجاز) زیبارو و لطیف.
آی گوزل ماه زیبا
آی گین ماننده ماه، زیبارو
آینور نور ماه، نورانی مثل ماه؛ (به مجاز) مهتاب؛ زیبارو.
آیتای مانند ماه
آیتک ماه تنها، ماه بی همتا؛ (به مجاز) زیبارو.
آیتن ماه پیکر،(به مجاز) زیبارو.
آیجان پاک و آراسته همچون ماه
آیدا گیاهی که کنار آب می روید.
آیدان مانند ماه، بانوی زیبا رو
آیدک آیتک، مانند ماه
آیدین روشنایی؛ روشن فکر
آیسا شبیه به ماه؛ (به مجاز) زیبا رو.
آیسان مثل ماه، همانند ماه، مهسا؛ (به مجاز) زیبارو.
آیسو ماه و آب؛ (به مجاز) زیبارو، با طراوت و درخشنده.
آیشین شبیه ماه؛ (به مجاز) زیبا.
آیگل درخشان مانند ماه و زیبا مانند گل
آیلا هاله ی ماه، هاله.
آیلار زیبا و پاک، جمع ماه؛ (به مجاز) زیبارو.
آیلر جمع ماه، ماه ها؛ (به مجاز) زیبارو.
آیلی مهتاب
آیلین هاله، اطراف ماه، هاله ی ماه.
آیما ماه من، مجازا عزیز من، زیبا رو بانوی زیبا دختر خوش چهره.
آینا به معنی آیینه (به مجاز) زیبارو.
آینا آینه، آبگینه، شیشه، دختر زیبارو، بانوی سپید چهره
آیناز (ترکی _ فارسی) ماه قشنگ و زیبا؛ (به مجاز) زیبارو.
آینور آینور، نور ماه، نورانی مثل ماه، روشنایی ماه، دختری که چهره اش مانند ماه زیبا است.
بَکتاش فرمانده ی یگ گروه، بزرگ ایل
بَهادر دلیر، شجاع، قهرمان
بِهتاش (فارسی _ ترکی) شریک خوب، صاحب اخلاق و رفتار نیکو
پارلا ( ترکی ) به معنی درخشنده و نورانی
تارلا کشتزار
تامیلا بخشنده
تانسو تمیزی، پاکی، زیبایی، زلالی چشمه، هم چنین به معنی شبنم صبحگاهی
تایماز بی نظیر، بی تا، بی همتا
ترلان به معنای پرنده ای از خانواده باز شکاری
تلناز موی قشنگ
جیران 1- آهو؛ 2- معشوقِ زیبا؛ 3- (در قدیم) (به مجاز) چشمِ زیبا.
دُرنا پرنده ی آب چرِ بزرگ، وحشی و حلال گوشت، کُلنگ
دادلی اسم زیبای دختر به معنی شیرین و نمکین
دنیز دریا، بحر
دورسین باقی بماند
ژالین شعله آتش
سَلین 1- سیل مانند؛ 2- (اَعلام) نام رودخانه ای در آذربایجان که از منطقه قره داغ سرچشمه می گیرد.
سَلینا (ترکی _ فارسی) (سَلین + ا (پسوند نسبت))، منسوب به سَلین، ، سَلین.
سُلدا حامی، یاور
ساچلی دارای موهای بلند و پرپشت، گیسو بلند
سارالماز ناپژمردنی، بدون خزان.
سارای ماه زرد، ماه شب چهارده، مرکب از ساره (زرد) + آی (ماه)
ساغر اسم ترکی زیبا به معنی جام شراب. اسم زیبایی که بین فارسی زبانان نیز رایج است.
سان آی زیبا و درخشان ماننده ماه.
ساناز نوعی گل، نادر، کمیاب
سانای مهنام، بی قرار
سایا در ترکی به معنی یک رنگ و بی ریا و در فارسی به معنای ساینده است.
سایمان سایمان در کردی به معنی مانند سایه و در ترکی به معنی خوان بزرگ، محاسب میباشد. سایمان اسم پسر کردی است.
سلدا کوهستان
سلماز سولماز
سلنا سولنا، خدای ماه، مجازا ماه.
سَلینا مرکب از سلین ترکی بعلاوه پسوند نسبت فارسی، مانند سیل، خروشان، نام رودخانه ای در آذربایجان که از قره داغ سرچشمه می گیرد.
سِودا عشق
سوگل سوگلی
سولماز همیشه شاداب
سولینا رسمی، مقدس، موقر، محترم، با احترام، با تشریفات.
سونا مرغ آبزی
سونای زیبا روی، ماه شب چهارده، قویی که پرهای سرش سبزرنگ بوده تعلق به ماه داشته باشد. معنی آخرین ماه نیز برایش آمده است.
سویل دوست داشته شده
سوین عشق، محبت، علاقه شدید.
سوینچ شادی
شَلاله (عربی) 1- آبشار؛ 2- (در منابع عربی) شلال؛ 3- (در ترکی) آبشار، فوّاره
شاران گردنبند مروارید
شانلی ( ترکی) 1- افتخار آمیز؛ 2- مشهور
شایلی بی همتا، بی مانند
شایلین بی همتا
شلاله آبشار
شهریار 1- پادشاه، شاه؛ 2- (در قدیم) حاکم، فرمانروا؛
طرلان ترلان، نوعی پرنده، باز شکاری
گُلین 1- (در قدیم) به رنگ گل سرخ؛ 2- (به مجاز) زیبا و شاداب؛ 3- (در ترکی)/galin/ عروس
گزل زیبا، با ارزش
گوزل 1- زیبا، خوشگل، قشنگ؛ 2- ظریف، برازنده، خوب، نیکو، نازنین.
گوهرتاش ترکیب گوهر(فارسی) + تاش به معنی همتای گوهر
لاچین شاهین شکاری، شاهین سفید، باز شکاری
مِهرتاش (فارسی _ ترکی) [مِهر = مهربانی، محبت + تاش (= داش)
مارال 1- مرال، گوزن، آهو؛ 2- (به مجاز) زیبا و خوش اندام
ماشگانا مهربان، ناز، شیرین، از گذشته های بسیار قدیم در روستاهای آذربایجان شرقی این اسم زیبا مرسوم بوده است.
ماه خانم ماه (فارسی) + خانم بانویی که چون ماه زیباست.
ماهنی ترانه
مهرآنا (فارسی _ ترکی) (مهر = محبت و دوستی، مهربانی + آنا = مادر) 1- مهربانی و محبت و دوستی مادر؛ 2- (به مجاز) مهربان و با محبت
نارمیلا غنچه، شکوفه، خصوصا شکوفه گل انار
نازلار (فارسی _ ترکی) (ناز + لار = پسوند جمع در ترکی)، 1- نازها؛ 2- زیبایی ها و قشنگی ها؛ 3- (به مجاز) ویژگی دختری که ناز دارد و زیبا و قشنگ است.
نازلی نازنین، نازنده، دارای ناز، نازدار.
نازیلا (فارسی _ ترکی) با ناز و کرشمه، با ناز.
نیک تاش نیک (فارسی) + تاش همتا و مانند نیکان
هورتاش هور (فارسی) + تاش آنکه چون خورشید نورانی است.
یاشا به معنی زنده باد! آفرین!.
یاشار جاویدان، همیشه زنده.
یانا 1- (اوستایی) نیکی رسان، نکویی بخش؛ 2- (در ترکی) در حال اشتعال؛ 3- (به مجاز) زیبا و درخشان
یغماناز یغما + ناز (فارسی) یغما، نام دختر پادشاه چین و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی
یولدوز مثل ستاره
منبع: شادیما
از شما درخواست می کنم در صورتیکه نامی را بلدید که در بین زیباترین نام های ایرانی که در متن فوق ذکر شده است، لطفا در قسمت دیدگاه و یا به آدرس ایمیل info@bells.ir ارسال فرمایید. با تشکر. محمود حسنی زاده