تولد نوزاد جدید در خانواده، وقتی که خواهر یا برادر بزرگتر داشته باشد، شاید یکی از بزرگترین چالشهای والدین باشد.
گاهی اوقات با تولد نوزاد جدید، فرزند بزرگتر چنان سر ناسازگاری بر می دارد که تا مدتها محیط خانه پر از تنش و نا امن می شود. والدین در این خانه ها یا باید مراقب فرزند بزگتر باشند یا نوزاد تازه متولد شده.
وقتی که می خواهید به فرزند بزرگتر اعلام کنید که برای تولد نوزاد جدید آماده شود، باید خیلی حساب شده رفتار کنید، طوری که نه حسادت فرزند بزرگتر را برانگیزید و نه باعث سرخوردگی و ناامیدی او شوید.
روزی که پدر و مادر به فرزند بزرگتر خانواده خبر میدهند که قرار است یک کوچولوی دیگر به جمع خانواده اضافه شود، فرزند بزرگتر واقعا نمی داند که باید چه احساسی داشته باشد؛ خوشحال باشد یا ناراحت؟! فرزند بزرگتر با خود می اندیشد که آیا نوزاد تازه متولد شده قرار است جای من را بگیرد؟! آیا ممکن است این نوزاد از من دوست داشتنیتر باشد؟ آیا من هنوز هم دردانه خانه هستم؟! آیا تولد نوزاد جدید، من را از چشم پدر و مادرم می اندازد؟!
البته هر چقدر فاصله بین دو فرزند بیشتر باشد، احتمالا چالشها کمتر خواهند بود. به نظر می آید بیشترین چالش ها را کودکان زیر سه سال تجربه میکنند که هنوز تفکر انتزاعی به طور کامل درونشان شکل نگرفته و انگار تصور نفر دوم و تخیل موقعیتهای احتمالی برایشان هنوز به راحتی امکانپذیر نیست.
در چنین موقعیتی فرزندان ممکن است دو تا مسیر را انتخاب کنند:
1- مسیر اول اینکه فرزند بزرگتر موقتا عقب گرد می کند و سعی می کند مثل نوزادان رفتار کند تا والدینش را ترغیب کند با هر دو نفرشان یک مدل رفتار کنند. این کودکان خود را نوزاد نشان می دهند و مثلا درخواست مجدد شیشه شیر، پستانک و پوشک، می کنند، کودکانه صحبت می کنند، درخواست بغل می کنند، مثل نوزادان بهانه می گیرند و گریه می کنند و … .
در برخورد با این رفتار فرزندان بزرگتر، اکثر والدین آنها را سرزنش می کنند و به آنها اعلام می کنند که:”زشته، تو بزرگ شدی“.
ولی آگاه باشید که فرزند شما هنوز کودک است و اینگونه رفتارهایش نیز بخاطر کودک بودنش است و او بدنبال گدایی کردن محبت شماست، و شما نباید او را در این شرایط تنها بگذارید و سرزنش کنید بلکه با محبت کردن به او نشان دهید که هنوز هم او را دوست دارید و نگرانی های او را درک می کنید.
2- و مسیر دوم این است که فرزند بزرگتر، حضور نوزاد را می پذیرد و سعی می کند برای خوشایند والدین، در کنار آنها به مراقبت از نوزاد بپردازد که مسلما در این مسیر به شدت مورد تشویق والدین قرار می گیرد. این تشویقها کم کم این حس خوشایند را به او می دهد که:” من هنوز دیده میشوم و هنوز مهم هستم”.
کودک سعی می کند در کارهای خانه و امورات مربوط به نوزاد، بیشتر و بیشتر کمک کند تا بیشتر دیده شود و مورد تحسین قرار بگیرد.
کمک کردن به خودی خود، بسیار خوب است ولی گاهی اوقات این کودکان، چنان در این نقش فرو می روند و توسط پدر و مادر تشویق می شوند که نقش خود را بعنوان یک بچه که باید بچگی کنند و بازیگوشی، فراموش می کنند و نقش جدیدی به خود می گیرند و آن نقش، جانشین مادر و پدر بودن است. نقشی که خواسته یا نا خواسته توسط والدین شکل گرفته است.
همانطور که گفتم در چنین شرایطی والدین، بدون اینکه متوجه باشند، فرزند بزرگتر را به والد سوم خانه، تبدیل کرده اند. والدی که سعی می کند نیازهای نوزاد را برطرف کند. مثلا به او غذا بدهد، او را روی پای خود بگذارد و برایش لالایی بخواند، با او صحبت کند تا آرام شود، … .
البته اگر این رفتارها به اندازه باشد ایرادی ندارد ولی اگر جایگزین والدین شود بسیار تاثیر منفی دارد. زیرا کودک، خیلی زود پا به دنیای بزرگسالان می گذارد که هنوز خیلی زود است و زمانش فرا نرسیده است. این کودکان بدلیل اینکه خیلی زود با دنیای کودکی خداحافظی کرده اند در بزرگسالی دچار گوشه گیری و افسردگی می شوند.
شما بعنوان پدر و مادر، نباید طوری رفتار کنید که با تشویقهای بیش از حد، کودکتان را تبدیل به والد سوم کنید.
اگر کودک خواست بیشتر از حد خود، در بزرگ کردن و نگهداری از نوزاد کمک کند به او پیشنهاد بدهید که بهتر است به بازی و سرگرمی هایش برسد و اگر نیازی به کمک داشتید از او کمک می گیرید.
او باید بچگی کند و نقش کمتری در مسیر تربیتی خواهر یا برادر کوچکترش داشته باشد تا در آینده بتواند از روابط سالم و شاد خواهرانه یا برادرانه بیشتر لذت ببرد و اینطور نباشد که یکی همیشه نقش والد و مراقب و دیگری نقش کودک خانه را داشته باشد.
نویسنده: محمود حسنی زاده مدیر وبسایت بلز ( www.bells.ir )